یعقوب در انتظار فرزندش یوسف آنقدر گریست که چشمانش نابینا شد. اما باز هم امید وصال او را در دل می پرواند و پس از گذشت سال های متمادی هنوز هم چشم به راه یوسفش می نشست.
اینک ما چگونه به انتظار یوسف گم گشته مان نشسته ایم؟ آیا ما نیز چون یعقوب در فراقش میسوزیم؟ آیا یعقوب وار معشوف گمگشته مان را منتظریم؟
بهترین اعمال انسان ها انتظار فرج هست. اما منظور چه انتظاری است؟
فرض کنید مهمانی دارید، مهمانی که خیلی وقت است منتظرش هستید؛ آیا دست روی دست میگذارید تا او بیاید؟ یا اینکه خانه را جمع و آب و جارو می کنید؟ آیا انتظار به معنی هیچ کاری نکردن است؟
منتظر واقعی کسی هست که برای مهمان دلش، خانه دلش را آب و جارو کند و با تلاش جامعه را نیز مشتاق ایشان گرداند.
کسی که برای ظهور هر چه زودتر ایشان به اصلاح اعمال خود و سپس جامعه بپردازد.
منتظر واقعی کسی هست که لحظه ای از یاد ایشان غافل نمی شود و بر تمامی اعمال خود کنترل دارد که مبادا با انجام گناهی موجب تاخیر در ظهور و شکستن دل ایشان شود.
کاش همه مان منتظر واقعی بودیم...